عقد نکاح عقدى استکه با ویژگیهاىخود از سایر عقود و معاملات ممتاز ومتمایز است، به لحاظ جنبههاى معنوىو فلسفه وجودى این عقد، نمىتوان آن رابا شائبههاى مادى آمیخته دانست;به اینترتیب این عقد را باید با لحاظخصوصیت ویژهآن موردبررسى قرارداد.
هرچند که امروزه متاسفانه عقد نکاحبا مسائل مادى آلوده گردیده و بعضىخانوادهها از جنبه معنوى و فلسفه اصلىنکاح دور افتادهاند، اما در حقیقتبایدگفت که مسائل و تعهدات مادى در اینعقد، جنبه فرعى دارد و فلسفه اصلى درعقد نکاح همان جنبه معنوى و به عبارتىجنبه عبادى و مذهبى است و اصولى کهدر معاملات معوض رعایت مىشود، دراین عقد ملحوظ نمىگردد.
با توجه به ریشههاى مذهبى و فقهىکه در عقد نکاح وجود دارد، یکى ازمسائل مطروح در آن، مهر است. هرچنددین مبین اسلام، مسلمانان را به رعایتجنبههاى معنوى در عقودى نظیر نکاح،بیش از جنبههاى مادى سفارش کرده،معالوصف امروزه یکى از مسائل اصلى واختلاف برانگیز و گاه لاینحل در عقدنکاح همان تعیین مهر است، که گاهجوانان را از تشکیل خانواده منصرفمىسازد. باتوجه به اهمیت مهر در روابطحقوقى بین زوجین و براى روشن شدننقش آن در عقد نکاح، مناسب دیدیموضعیت مهر در عقد نکاح را صرفا ازجنبه و دید حقوقى بررسى کنیم.
در این مقاله نقش مهر در عقد نکاح -دائم و منقطع - بررسى شده ماهیت وانواع آن تعیین و در آخر آیین دادرسىمربوط به وصول مهر و نحوه اقداماتحقوقى زوجه در این خصوص موردبحث قرار گرفته است.
قسمت اول - ماهیت مهر و اقسامآن
الف) ماهیت مهر: در عقد نکاح دائم بهجهت وابستگى با احساسات و عواطفو روان اشخاص مسائل مادى داراى جنبهفرعى و تبعى است. این ویژگى عقد نکاحهم در قانون و هم در فقه امامیه که الهامبخش نویسندگان قانون مدنى بوده است،به چشم مىخورد. به همین علت آنچه درعقود معاوضى انگیزه و قصد اصلىطرفین محسوب مىشود، در عقد نکاحرعایت نمىگردد. با این حال با توجه بهسابقه فقهى و آنگونه که بعضىحقوقدانان عقیده دارند، (۱) اصول و قواعدمعاوضات در این عقد نیز تا جایى که بهحقوق عمومى و جنبه مذهبى آنلطمهاى وارد نیاید، رعایت مىشود. بههمین خاطر گفته شده است که در عقدنکاح ، مهر یکى از دو عوض معاملهمحسوب مىشود.
تعیین ماهیت مهر در عقد نکاح از اینجهت اهمیت دارد که اگر آن را دقیقا مانندیکى از دو عوض در معاملات معوضبدانیم، ناچار باید قواعد مربوط به موردمعامله در عقود معوض را در آن رعایتکنیم و در غیراین صورت چنین تکلیفىنداریم. در این مورد از توجه به قواعدحقوقى و فقهى در مىیابیم که مهر درنکاح دائم از هر جهت عوض معاملهمحسوب نمىشود; به همین علت استکه عدم ذکر مهر در عقد نکاح دائم،لطمهاى به صحت آن وارد نمىکند; اما درنکاح منقطع که داراى ویژگیها وخصوصیات نکاح دائم نیست و براىمنظور دیگرى که بیشتر داراى جنبه مادىاست، تاسیس گردیده، مهر نقش اصلى راداراست و عقد نکاح بدون آن واقعنمىشود. به عقیده مشهور فقها منظور ازعقد نکاح ایجاد نسل است در حالى کهمراد از نکاح منقطع انتفاع و استمتاعاست.
فقها همچنین (۲) عقیده دارند، مهر(صداق)، مالى است که در ازاى تفویتبضع به جهتى غیر از زنا، نظیر عقد نکاحیا وطى به شبهه، به زن پرداخت مىشود.
از این دیدگاه مهر عوضى است که مردبه موجب عقد نکاح یا نزدیکى با زن به اومىپردازد; بنابراین مهر یکى از دو عوضمعامله محسوب مىشود. هرچند که فقهااز این دید، مهر را عوض معامله دانستهانداما ایشان نیز تمام قواعد مربوط به عوضدر معاملات معوض را در آن ضرورىندانستهاند.
بعضى از حقوقدانان (۳) عقیده دارند کهمهر عبارت از مالى است که به موجبعقد نکاح مرد ملزم به دادن آن به زوجهمىشود. این الزام یک تکلیف قانونىاست و ریشه قراردادى ندارد. هرچند کهمرد و زن با اراده خود عقد را منعقدمىسازند، اما قانون آثار مترتب بر آن رامعین مىسازد. از شباهت عقد نکاح باسایر عقود معوض مثلا در حق حبس ،نباید نتیجه گرفت که عقد نکاح عقدمعوضى است که مهر در آن در برابرتمکین زن قرار گرفته بلکه الزام مرد بهدادن مهر یک تکلیف قانونى است.
این نظر را بطور کامل نمىتوانپذیرفت; زیرا درست است که عقد نکاح باسایر عقود معوض قابل قیاس نیست والزام مرد به دادن مهر یک تکلیف قانونىاست، ولى باید توجه داشت که آثار وتکالیف ناشى از تمام عقود را قانون معینمىکند و از این نظر فرقى بین عقودمعوض و غیر معوض نیست; مثلا بهموجب عقد نکاح، مرد مکلف به دادن مهربه زوجه مىشود; همچنان که به موجبعقد بیع، بایع ملتزم به تسلیم مبیع بهمشترى مىگردد و همانطور که تکالیفمستعیر در عقد عاریه ناشى از قانوناست، بنابراین با این ضابطه نمىتوانفرقى بین عقد نکاح و سایر عقود قایلشد; علاوه بر اینکه در تمام موارد،پرداخت مهر ناشى از عقد نکاح نیست،مثلا در نزدیکى به شبهه نیز، مرد ملزم بهپرداخت مهرالمثل به زن مىشود در حالىکه اصولا عقدى در این مورد منعقد نشدهاست.
در این مورد مىتوان گفت که آثار وعقد و تکالیف متعاقدین را قانون معینمىکند. طرفین به اراده خود عقد را منعقدمىسازند; اما الزامات و تکالیف قانونىرا باید آنگونه که قانون معین کرده است،انجام دهند. قانونگذار نیز ضمانت اجراىاین تکالیف را با توجه به نوع عقد وویژگى آن و اهمیت عوضین در آن معینکرده است. مثلا چون در عقد بیع جنبهمالى، قصد اصلى طرفین است، معلوم ومعین نبودن مبیع یا ثمن سبب بطلان عقدمىشود; اما در عقد نکاح دائم که اینانگیزه وجود ندارد، عدم تعیین مهر درصحت عقد اثر نمىگذارد; در حالى که درنکاح منقطع همین امر سبب بطلان عقدمىشود. پس مهر یکى از دو عوض درعقد نکاح است; البته عقدى که مىبایستآن را با خصوصیات و آثار خاص آن درنظر گرفت; نه مانند سایر عقود معوض.قانون آثار و تکالیف طرفین و نقش مهر رادر نکاح دائم یا منقطع، تعیین کرده است.به همین جهت در نکاح دائم، نزدیکى درمالکیت مهر موثر است. ولى در نکاحمنقطع که مهر مىبایست هنگام عقدمعین باشد، بطور کلى ترتیب دیگرىاتخاذ مىشود. بنابراین اگر مهر بدون درنظر گرفتن اوصاف عقد نکاح، صرفا یکىاز عوضین محسوب مىگردید، درصورت عدم وقوع نزدیکى نمىبایستپرداختشود; در حالى که مىدانیم درتمام موارد چنین نیست. این است کهمىگوییم مهر عوضى است که قانونگذارخصوصیات آن را با توجه به عقد نکاحتعیین کرده همچنان که در سایر عقودعوضین را با توجه به خصوصیت همانعقد معین کرده است.
قانون مدنى در تعریف عقد نکاح درماده ۱۰۶۲ چنین بیان داشتهاست: ''نکاحواقع مىشود به ایجاب و قبول به الفاظىکه صریحا دلالتبر قصد نماید. و طبقماده ۱۰۸۷: ''اگر در نکاح دائم مهر ذکرنشده یا شرط عدم مهر شده باشد، نکاحصحیح است ...'' از این دو ماده بخوبىروشن مىشود که مهر در نکاح جنبهفرعى دارد و مانند عوض در معاملاتمعوض نیست اما عوضى ، خاص عقدنکاح است.
مالکیت مهر براى زوجه به وسیلهعقد، به وجود مىآید; اما شرط مالکیتزن نسبتبه تمام مهر، وقوع نزدیکىاست. به عبارت دیگر، منشا مالکیت زننسبتبه مهر، عقد نکاح است; اما استقراراین مالکیت نسبتبه تمام مهر وابسته بهوقوع نزدیکى است. ماده ۱۰۹۲ ق.م. دراین مورد اعلام مىدارد: « هر گاه شوهرقبل از نزدیکى زن خود را طلاق دهد،زن مستحق نصف مهر خواهد بود...» ازمفهوم مخالف ماده استنباط مىشود کهپس از نزدیکى، زن مستحق تمام مهراست; در صورتى که اگر مهر، عوضنزدیکى محسوب مىگردید، زن قبل ازنزدیکى، استحقاق نصف مهر را نیزنمىداشت. همچنین بهموجب ماده۱۰۹۳«هر گاه مهر در عقد ذکر نشده باشد وشوهر قبل از نزدیکى و تعیین مهر، زنخود را طلاق دهد، زن مستحق مهر المتعهخواهد بود...». پس روشن مىشود که درعقد نکاح، مهر عوض نزدیکى نیست هرچند که با توجه به خصوصیات این عقد،نوعى عوض محسوب مىشود.
برعکس نکاح دائم که مهر در آن نقشفرعى دارد، در نکاح منقطع که انگیزههاىمادى و تمتعات جسمى مورد نظر طرفیناست، مهر نقش اصلى را ایفا مىکند بهنحوى که در نکاح منقطع عدم ذکر مهر درعقد موجب بطلان است(ماده ۱۰۹۵).
ب ) اقسام مهر: از توجه به مواد قانونمدنى و توافقى که طرفین در تعیین مهر بهعمل مىآورند، سه نوع مهر را مىتوان درنظر گرفت:
۱- مهر المسمى : مهرى است که زن وشوهر قبل از انعقاد عقد نسبتبه مقدار ومیزان آن توافق نموده و آن را در عقد ذکرمىکنند. تعیین مقدار مهر همانطور کهماده ۱۰۸۰ ق.م. نیز تصریح نموده، منوطبه تراضى طرفین است و هیچ حداقل یاحداکثرى براى آن در قانون پیشبینىنشده است. در عین حال مهر باید بینطرفین تا حدى که رفع جهالت آنها بشود،معلوم باشد(ماده ۱۰۷۹).
در فقه نیز عقیده فقها (۴) بر این است کهدر تعیین مقدار مهر از حیثحداقل یاحداکثر هیچ محدودیتى وجود ندارد، امااز قول سید مرتضى و صدوق و اسکافىنقل شده که مهر المسمى نباید از پانصددرهم که به مهر السنه معروف است،تجاوز نماید و در صورت تجاوز، میزاناضافى باید به زوج مسترد گردد.
از مفهوم ماده ۱۰۷۸ ق.م. استنباطمىگردد که مهر باید مالیت داشته باشد وقابل تملک نیز باشد، بنابراین هر گاه مالىکه فاقد مالیت استیا قابل تملک نیست- مثلا از اموال دولتى است - مهر قرار دادهشود، مثلایناست که مهر درعقد ذکرنشدهو پس از نزدیکى مهرالمثل تعیینمىشود.
در صورتى که میزان مهر چندان زیادباشد که با وضع مالى زوج و امکاناتاقتصادى او متناسب نباشد، با توجه بهمواد قانون مدنى در مورد قدرت بر تسلیمدر تعهدات، مىتوان نسبتبه صحتچنین تعهدى شک کرد. مثلا هر گاهشخصى که در آمد سالانه او از یک صدهزار تومان تجاوز نمىکند، تعهد بهپرداخت مهریه چند میلیونى کند، چنینتعهدى به علت عدم قدرت بر تسلیمباطل است، زیرا عادتا ایفاى آن غیرمقدور است. (۵) در چنین موردى نیز ماننداین است که مهر در عقد ذکر نشده استاما عقد نکاح صحیح مىباشد.
۲- مهر المثل : ذکر مهر در عقد نکاحشرط صحت عقد نیست، حتى اگر در عقدشرط عدم مهر شود باز نکاح صحیحخواهد بود، فقها (۶) نیز بر این امر تاکیدکردهاند. اما پس از عقد مىتوان مهر راتعیین نمود که این مهر پس از وقوعنزدیکى، مهر المثل نام مىگیرد. مواردتعیین مهر المثل در مواد ۱۰۸۷، ۱۱۰۰ و۱۰۹۹ ق.م. بیان شده است. ضابطه تعیینمیزان مهر المثل را ماده ۱۰۹۱ به دستمىدهد.
به این ترتیب، هر گاه مهر در عقد ذکرنشده یا شرط عدم مهر شده باشد(ماده۱۰۸۷) پس از وقوع نزدیکى مهر المثلتعیین مىشود. در صورتى که مهرالمسمى به جهتى باطل بوده یا مالیتنداشته باشد، پس از نزدیکى به زن مهرالمثل داده مىشود (ماده ۱۱۰۰ ) درصورتى که نکاح به جهتى فاسد بوده مثلانکاح در زمان عده رجعیه واقع شده و زنجاهل به فساد باشد، پس از نزدیکى به زنمهرالمثل پرداخت مىشود (ماده ۱۰۹۹).
آنچه از مواد مذکور بر مىآید، ایناست که شرط استحقاق زن نسبتبه مهرالمثل وقوع نزدیکى است، در غیراینصورت اگر قبل از نزدیکى مبلغى بهعنوان مهر تعیین گردد داراى هیچ یک ازعناوین مهر المثل یا مهر المسمى نیست;بلکه مالى است که زوجین به جاى مهر برآن توافق مىکنند، حال اگر قبل ازنزدیکى، زوجین مبلغى را به جاى مهرتعیین کنند، پس از نزدیکى، حق زننسبتبه مطالبه مهر المثل از بین مىرود;زیرا با تعیین مبلغى به جاى مهر، درحقیقت زوجه از حق خویش نسبتبهمهرالمثل گذشت کرده است.
براى تعیین مهرالمثل ، وضعیتخانوادگى زوجه، صفات او از قبیلزیبایى، تحصیلات، بکارت، سن و سایرامتیازات با توجه به امثال و اقران وى وبسته به نظر عرف زمان و مکان در نظرگرفته مىشود. در تعیین مهرالمثل فقطوضعیت زوجه ملحوظ مىگردد ووضعیت زوج از حیث تمکن یا عدمتمکن مورد نظر نیست.
باید اضافه کرد که هرگاه اختیار تعیینمهر به زن داده شده باشد، او نمىتواندمیزان مهر را بیش از مهرالمثل تعیین کند.اما در صورت موافقت مرد، اگر زنمقدارى بیش از مهر المثل را تعیین کند،مازاد بر مهر المثل صحیح است و اگر مردموافقت نکند، فقط به میزان مهرالمثلمتعهد است و نه بیشتر.
این ترتیب را قانونگذار، به سود زوجاتخاذ نموده که زن نتواند در صورتى کهاختیار تعیین مهر با اوست، مبلغى بیش ازآنچه با توجه به اقران و امثال خویش،مستحق است دریافت دارد، وگرنه هرگاهمرد به اراده خود از این امتیاز استفادهنکند، توافق ایشان محترم و معتبراست.
۳- مهر المتعه: مهر المتعه مالى است کهزوج به زوجه مطلقه که با او نزدیکىنکرده است مىپردازد. پس هرگاه در عقدمهر ذکر نشده و قبل از وقوع نزدیکىطلاق واقع شود، به زن مهر المتعهپرداخت مىشود.
در تعیین مهرالمتعه بر خلاف مهرالمثل، وضعیت مالى مرد از حیث غنا وفقر در نظر گرفته مىشود(۱۰۹۴). فقها،پرداخت مهرالمتعه را مطابق با ظاهر آیهکریمه '' لا جناح علیک ان طلقتم النساء (۷) ''و نصوص داشتهاند. (۸)
بعضى از حقوقدانان عقیده دارند کهمهرالمتعه براى جبران توهینى است کهنسبتبه زن در امر طلاق قبل از نزدیکىحاصل شده است. (۹) هرچند این نظر با توجه به سوابقفقهى، بعید به نظر نمىرسد اما بهتر استگفته شود نزدیکى ، شرط استحقاق زن بهمهر المثل است وگرنه هرگاه طلاق قبل ازنزدیکى توهین تلقى شود، طلاق بعد ازیک بار نزدیکى توهین آمیزتر خواهد بودو مىبایست در برابر آن هم چیزى علاوهبر مهرالمثل رداختشود، در صورتى کهمىدانیم چنین نیست و به محض وقوعنزدیکى زن مستحق مهرالمثل مىشود